همیشه کنار اسم یه شخصیت والا مقام مینویسن «رضی الله عنه» یا «رحمه الله علیه» . منِ بدبختِ مفلوکِ زمین گیرِ مسکینِ مستکینِ حقیر ، با رعایت اصل نزاکت و ادب عارضم که من میثاق بستانچی ( مشمول الذمة ) هستم متولد دهم شهریور یکهزار و سیصد و هفتاد و پنج ... ساکن شهر خون ،ضریب هوشی 57/60 سال 89 ، معادل صد و بیست و هشت *
بُسـتانچـی ؛ دلیلش اینه که پدر و پدر بزرگم قبلا باغبون بودن . البته چوپونی و بنائی هم میکردن . این کارای کلاسیک رو دوست دارم ... باغبونی ، سلمونی ، نونوایی ، چوپونی ... رزقش بدجوری برکت داره !
دبستان معدلم زیر 19/63 نمیشد . بابام کارمند رسمی دولت بود و تحت نظر وزرات اقتصاد کار میکرد . کلی ذوق میکردم وقتی میگفت امسال به خاطر معدلت بهت 35 هزار تومن جایزه میدن و چه سردردهایی که شب قبل از گرفتن کارنامه نمیگرفتم !
سیزده سالگی در حادثه ای مادر گرانقدرم رو از دست دادم. از اون موقع بی خیالِ خدا شدم ، تا 16 سالگی عشقی نماز میخوندم. خیر سرم تریپ عاشق مفلوک برداشته بودم. هرشب با آهنگ تایتانیک که سلن دایون خونده، خوابم میبرد ! و چه اشک هایی که نمیریختم . اشک هام کم بود و داغ .. خیلی داغ!یاد اون روزا که میفتم ، تا جا هست به حال خودم میخندم .
سال 92 کنکور دادم و مهندسی مکانیک قزوین قبول شدم ولی نرفتم و همینجا آزاد مهندسی مکانیک خوندم.
هدف من از ساخت این وب لاگ صرفا ارتباط با بقیه و کل کل کردن با معتدل و چپ و راست نیس! گور بابای هر جناحی که بخواد منو از حقانیت دور کنه.اصن پدرشو در میارم...همیشه وقتی یکی رو فریب میدم ، به این فکر نمیکنم که اون بیچاره چقدر احمقه ... به این فکر میکنم چقدر بد دل شکوندم . دل ما هم اهل تنگ بودن نیست ، تو خط سنگ بودنه متاسفانه . بالاخره این یکی از ویژگی های بد و روحی بنده هست و هیچکاریشم نمیشه کرد.بد قول و بد خطم ولی همه ی اینا به کنار ، به مسلمون بودنم مینازم.
به کسی هم اعتماد نمیکنم . آینه با تموم یک رنگیش ، دست چپ و راست آدم رو اشتباهی نشون میده ... وای به حال بقیه ! خدا رو شکر میکنم که نوه های من از نسل پدر بزرگهای ابرو برداشته نیستن . به عقیده ی من هیچ عشقی مثل عشق خدا به بنده ش و مادر به فرزندش نمیشه ...
فارغ از جنسیت و دین و ردپاهایی که تو دل هر غریبه میذاریم ، بیایم با خدا آشتی کنیم ،بیا و آسمونی شووووو